چگونه از هوش مصنوعی برای تقویت هوش هیجانی خود استفاده کنیم؟

  کمبود مهارت‌های نرم، سالانه حدود ۱۶۰ میلیارد دلار به تیم‌ها آسیب زده است 

 یک بحران خاموش در نیروی کار امروز در حال شکل‌گیری است؛ اما نه از نوعی که معمولاً درباره‌اش حرف می‌زنیم. این بحران، نه به دلیل جایگزینی مشاغل با اتوماسیون یا هوش مصنوعی، بلکه به‌دلیل فرسایش مهارت‌های انسانی است که همکاری‌های تیمی را ممکن می‌سازد: مهارت‌هایی مانند ارتباط مؤثر، همدلی، سازگاری، و هوش هیجانی.

 این مهارت‌های موسوم به «مهارت‌های نرم»، در عمل به سخت‌ترین مهارت‌ها برای آموزش و درعین‌حال، حیاتی‌ترین آن‌ها تبدیل شده‌اند. در واقع، نبود این مهارت‌ها سالانه حدود ۱۶۰ میلیارد دلار به شرکت‌های آمریکایی زیان وارد می‌کند، از کاهش بهره‌وری گرفته تا ضعف در ارتباطات و افزایش جابه‌جایی کارکنان.

بررسی‌ها از این حکایت دارند که با افزایش سواد فنی در عصر هوش مصنوعی، بزرگ‌ترین شکاف‌های عملکردی ناشی از کمبود مهارت‌های فنی نبوده؛ بلکه از فقدان آموزش در چگونگی ارتباط، رهبری، و تعامل انسانی ناشی شده است.

اغلب تیم‌ها می‌گویند آنچه خواب را از چشمانشان می‌گیرد، کارهای فنی نیست؛ بلکه گفت‌وگوهای دشوار است: بازخورد دادن در جلسات ارزیابی عملکرد، مذاکره با خریداران سخت‌گیر، آرام‌کردن مشتریان ناراضی، یا حتی مواجهه با همکاران سمی.

 این موقعیت‌ها شاید اسکریپت یا دستورالعمل داشته باشند، به‌ویژه در شرکت‌های بزرگ اما انسان‌ها و موقعیت‌ها ایستا نیستند و به‌ندرت طبق سناریوهای ازپیش‌نوشته‌شده پیش می‌روند. روش‌های آموزشی سنتی هنوز هم با این پیش‌فرض کار می‌کنند که می‌توان تعاملات انسانی را پیش‌بینی و کنترل کرد؛ و همین‌جاست که چالش آغاز می‌شود.

 
 روش‌های قدیمی یادگیری همیشه این پاشنه آشیل را داشتند، و حالا بیش از هر زمان دیگری، با شیوه یادگیری نسل‌های جوان‌تر سازگار نیستند. به همین دلیل است که شاهد ظهور نسل تازه‌ای از ابزارهای آموزشی هستیم؛ ابزارهایی که صرفاً آموزش نمی‌دهند، بلکه امکان تمرین واقعی مهارت‌های ارتباطی را فراهم می‌کنند. یکی از نوآورانه‌ترین این ابزارها، شبیه‌سازی نقش‌آفرینی با هوش مصنوعی (AI-powered roleplay) است؛ مدلی آموزشی که به کارکنان اجازه می‌دهد گفت‌وگوهای دشوار و احساسی را در محیطی ایمن و پویا تمرین کنند.

 
  به‌جای تماشای ویدئوها یا حفظ کردن دیالوگ‌های ازپیش‌تعیین‌شده، کارکنان اکنون می‌توانند با آواتارهای مجازی مجهز به هوش مصنوعی و علوم رفتاری وارد نقش‌آفرینی واقعی شوند.

 این شخصیت‌های مجازی به‌صورت لحظه‌ای واکنش نشان می‌دهند، بسته به لحن، انتخاب واژه‌ها و زبان بدن کاربر.

 اگر فردی خبر بد را با همدلی منتقل کند، واکنش آواتار نرم‌تر می‌شود؛ اما اگر بی‌تفاوت یا تدافعی برخورد کند، آواتار مقابله می‌کند.

 در شبیه‌سازی مبتنی بر هوش مصنوعی، خبری از دیالوگ‌های ازپیش‌نوشته‌شده نیست فقط گفت‌وگوهای واقعی و پویا وجود دارد. این سناریوهای تمرینی به‌گونه‌ای طراحی شده‌اند که طیف گسترده‌ای از شخصیت‌های واقعی متشکل از افراد بسیار سازگار تا چالش‌برانگیز را بازتاب دهند و کارکنان را برای مواجهه با انواع سبک‌های رفتاری آماده کنند.

 این نوع تمرینات غوطه‌ورانه، چیزی را می‌سازند که می‌توان آن را «حافظه هیجانی عضلانی» نامید؛ تجربه‌ها و تکرارهایی که به کارکنان اعتمادبه‌نفس لازم برای گفت‌وگوهای واقعی را می‌دهد، جایی که وضوح و همدلی بیش از هر چیز اهمیت دارد.

 
  شرکت‌های آینده‌نگر در صنایع مختلف اعم از مراقبت‌های بهداشتی و هوانوردی تا تولید و خرده‌فروشی در حال استفاده از پلتفرم‌های نقش‌آفرینی مبتنی بر هوش مصنوعی برای ارتقای مهارت‌های ارتباطی و عاطفی تیم‌های خود هستند. 

 نمونه‌هایی از این تحول: یک شرکت جهانی فناوری پزشکی با ادغام نقش‌آفرینی تعاملی در برنامه‌های آموزش فروش و آموزش‌های بالینی خود، به افزایش درآمد و اعتمادبه‌نفس بیشتر کارکنان در گفت‌وگوهای دشوار دست یافت. یک سازمان بزرگ بشردوستانه ملی با استفاده از آموزش مبتنی بر شبیه‌سازی، زمان آموزش را از ۴۵ روز به ۳۰ روز کاهش داد، زمان انتظار کارکنان را از دو هفته به یک روز رساند، سالانه بیش از ۶.۵ میلیون دلار صرفه‌جویی کرد و بیش از ۱۳ هزار نفر را آموزش داد. در صنعت هواپیمایی، یک شرکت بین‌المللی با آموزش خدمه پرواز از طریق نقش‌آفرینی هوش مصنوعی، توانست ۲۰درصد از حوادث مرتبط با مسافران را کاهش دهد.
 

اما نکته مشترک میان این نمونه‌ها چیست؟ کارکنان دیگر فقط یاد نمی‌گیرند چه بگویند، بلکه یاد می‌گیرند چگونه گوش دهند، پاسخ دهند، و در لحظه سازگار شوند. آن‌ها اسکریپت حفظ نمی‌کنند؛ بلکه اعتمادبه‌نفس غریزی برای مکالمات دشوار می‌سازند.


مهارت‌های نرم نمی‌توانند صبر کنند

 
 نیاز به تیم‌هایی با هوش هیجانی بالا، هیچ‌گاه تا این حد حیاتی نبوده است. یک پژوهش نشان می‌دهد تیم‌هایی که از هوش هیجانی بالاتری برخوردارند، حدود ۲۰درصد عملکرد بهتری در بهره‌وری دارند و سطح انسجام و رضایت شغلی بالاتری تجربه می‌کنند. در دنیایی که روزبه‌روز جهانی‌تر، دورکارتر و سریع‌تر می‌شود، حاشیه خطا در ارتباطات انسانی فقط در حال افزایش است. مشتریان انتظار بیشتری دارند، کارکنان نیز همین‌طور و رهبران، بیش از هر زمان دیگری باید در میان ابهام، تعارض و تغییر مداوم مسیر خود را پیدا کنند.

 
 بااین‌حال، در بیشتر سازمان‌ها، آموزش مهارت‌های نرم هنوز هم در اولویت‌های فرعی قرار دارد، چیزی اختیاری، نه ضروری.  ما اغلب کارکنان را بدون هیچ تمرینی روانه گفت‌وگوهای سرنوشت‌ساز می‌کنیم و بعد تعجب می‌کنیم که چرا نتیجه نمی‌گیریم.

 تفاوت کلیدی فناوری‌های جدید مانند هوش مصنوعی تعاملی در همین‌جاست:

 آن‌ها به تیم‌ها اجازه می‌دهند گفت‌وگوهای دشوار را هرچقدر لازم است تمرین کنند، در محیطی امن، در هر زمان از شبانه‌روز، با امکان گسترش در مقیاس جهانی و چندزبانه. هر جلسه، بازخوردی شخصی‌سازی‌شده ارائه می‌دهد تا فرد بتواند عملکرد خود را بهبود دهد. چنین مربیگری در لحظه‌ای، تا چند سال پیش، غیرقابل‌تصور بود و حالا بیش از هر زمان دیگری ضروری است. در یکی از موارد خبرساز، یک شرکت فناوری جهانی ۸۰۰۰ نفر را در چارچوب برنامه اتوماسیون مبتنی بر هوش مصنوعی تعدیل کرد اما مدتی بعد، همان تعداد را دوباره استخدام کرد؛ این‌بار برای نقش‌هایی که نیازمند خلاقیت، ارتباط و مهارت‌های رهبری بودند.

 این یک پیام روشن است که هوش مصنوعی ممکن است کارهایی را که انجام می‌دهیم تغییر دهد، اما هنوز این مهارت‌های انسانی هستند که تعیین می‌کنند چگونه آن کارها را انجام می‌دهیم.

این مقاله را با دوستان خود به اشتراک بگذارید